نادرشاه افشار و باغبان

نادر شاه کبیر در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: پادشاه فرق من با وزیرت چیست؟ من باید این گونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی می کند و از روزگارش لذت می برد.
نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هر دو آمدند. نادر شاه گفت: در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده.
هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند.
ابتدا باغبان گفت: پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده.
سپس نوبت به وزیر رسید. وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد: پادشاها من به دستور شما به ضلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است؛ نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. بچه گربه ماده خاکستری رنگ است. حدوداً یک ماهه هستند. من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپز هر روز اضافه غذاها را به مادر گربه ها می دهد و این گونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه می کنند. همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود.
نادر شاه رو به باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر.

داستان بهرام و گل اندام

این داستان رو حتما بخونید!

گربه ,بچه ,باغبان ,شاه ,نادر ,ماده ,نادر شاه ,بچه گربه ,کرد و ,گربه ها ,بچه به

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

seoloxseo 110249277 jalal21 babakdressshop فمینیست های ایرانی مستر فان آقای ربات دانلود آهنگ و فیلم |عکس و مدل لباس |اخبار روز|دانلود نرم افزار |اس ام اس عاشقانه دانش خانه مهندسی نرم افزار کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی